جدول جو
جدول جو

معنی گل اندود - جستجوی لغت در جدول جو

گل اندود
گل مالیده، پوشیده با گل
تصویری از گل اندود
تصویر گل اندود
فرهنگ فارسی عمید
گل اندود
گل مالیده
تصویری از گل اندود
تصویر گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
(دخترانه)
آنکه اندامش مانند گل است، دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گچ اندود
تصویر گچ اندود
آنچه با گچ سفید شده، گچ مالیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
کسی که بدن نرم و لطیف مانند برگ گل دارد، نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ تَ / تِ)
زری که در میانۀ او مس یا روی بود و بالای آن ملمع یا طلای نقره باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لاجوردی. آسمانگون. کبود. به رنگ نیل تیره. (ناظم الاطباء). به نیل اندوده
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) :
زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم
دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
از اسمای محبوب است. (آنندراج) ، آنکه اندامش در نازکی بگل ماند. نازک بدن. آنکه اندامی به نازکی و تازگی گل دارد:
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکرلب و مشکبوی.
نظامی.
همه چشمه ز جسم آن گل اندام
گل بادام و در گل مغز بادام.
نظامی.
همچنان آن بت گل اندامش
بردی از زیر خانه بر بامش.
نظامی.
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت
که چندین گل اندام در خاک خفت.
سعدی (بوستان).
به یاد روی گلبوی گل اندام
همه شب خار دارم زیر پهلو.
سعدی (بدایع).
ای بلبل اگر نالی من با توهم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی.
سعدی (بدایع).
با یار شکرلب گل اندام
بی بوس و کنار خوش نباشد.
حافظ.
در مذهب ما باده حلال است ولکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است.
حافظ.
شوق می از بهار گل اندام تازه شد
پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد.
صائب (از آنندراج).
، نام اسب. (آنندراج) :
شتابان بر گل اندام آن پری زاد
چو آن برگ گلی کو را برد باد.
نظامی (خسرو و شیرین از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان سمل بخش اهرم شهرستان بوشهر واقع در 30000گزی شمال اهرم، دامنه کوه پادیوار. هوای آن سرد و دارای 255 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و خرماست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ تَ)
مالیدن گل بر بام و غیره. تمدیر. تسییع. تطبیس. تسفیط. (منتهی الارب). گل اندود کردن حوض
لغت نامه دهخدا
آن قدر از مسافت که اگر گلی بیندازند تا پایان آن تواند رسید: زین چمن هر چند گلچین تماشای توام دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. (بیدل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ اندوده
تصویر گچ اندوده
آنچه با گچ سفید شده
فرهنگ لغت هوشیار
قلب داران دلداران، دلپاسان سپاهیانی که دل یا میانه لشکر را می پایند پولی که در میانه آن مس یا روی بود و بالای آن طلا یا نقره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
اندود از زر (طلا) زرنگار، فلزی که بر روی آن آب طلا مالیده باشند مطلا، آنچه ظاهرش با باطنش فرق داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ اندود
تصویر گچ اندود
آنچه با گچ سفید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندوده
تصویر گل اندوده
گل مالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندود کردن
تصویر گل اندود کردن
مالیدن گل بربام و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
نازک بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندود کردن
تصویر گل اندود کردن
((گِ. اَ. کَ دَ))
مالیدن گل بر بام و غیره
فرهنگ فارسی معین
سقف و دیوار گل اندود –سقفی که گل مالی و با ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی